جوجو ی من

مامان جون .مادربزرگ شدی

   مامان منا میگه چند روز پیش که رفتیم خونه مامان بابا  ،تا به اونا بگیم .من وجود دارم . البته اون موقع  من بچه بودم اندازه دونه کنجد بودم .اخه الان اندازه دونه عدس شدم   مامان منا تو کادو ی مامان جون  یک کارت تبریک گذاشته بود .نوشته بود : مامان خوبمان .مادربزرگ مهربون .روزت مبارک  از طرف  . نوه گل تون همه جا سکوت بود ...یک دفعه همه تعجب کردند . مامان جون خیلی ذوق کرد عمه  جون   کلی جیغ زد .گفت نی نی   .....اخ جون نی نی .... تازه فیلم هم گرفتند .تا وقتی  بزرگ شدم .اون فیلم رو ببینم. آخه من عمه یک دونه  دارم  فکر کنم منو بخوره . بچلونه ...... ...
17 آبان 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو ی من می باشد